من تنها هستم اما تنها من نیستم بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین من اینجا بس دلم تنگ است
| ||
|
بزن ، بکن ، بشور ........ تخریب کنه مرد نیست ولی مثل مرد حرف بزنه ..سوال کنه ولی از رفتن و گفته بود به چشاش نگاه نمی کرد چون باید یه روز می رفت هر اومدی رفتی هم داره یه نفر می گفت معتاد شخصی شدی ؟؟ گفتم آره قشنگ گفتش .....گفتش هر معتاد یه روز ترک می کنه زدی تخریب کردی ولی شیرین بود همینش خوب بود که خالی شد یه نفر می گفت .. من لقمه دهنش نبودم منو خرد می کرد که اندازه اش بشم ولی شاید من نبودم ........ دیدم نوشته بود اونم پیدا شد رفتم رفتش چون هر اومدی رفتی داره گفتم که نمیشه اونچیزی که اون می خواد آره منتظره ولی اگه بود .........آه ..شماره رو رو دیدم خوشحال شدم گفتم خودشه ولی گفت عاطفه ایست که نمیشناسی گفت حالا شناختی گفتم نه دیگه نمیشناسم شبی که ستاره زده بود ستاره ای شد حرفی نزد گفتم حواسم نبود گفتش کجا بود یادم رفت بگم به اینکه .................ولی جوابش یه چیز دیگه دادم بهش برخورد خفه شد و باز زبان باز کرد و گفت تا حالا اینطور قانع نشده بودی از طرف من >>؟؟>> فقط از این زجر کشیدم اونروز گفتم پاکش کن گفت در رابطه با من چه فکری کردی گفتم صاف مثل آب بدون سنگ ریزه ولی ..............چند بار گفتم نشنید منتظره ولی منتظر چی ؟؟؟؟چند بار اومد و رفت ولی چیزی ندید و کسی نشد منتظر بود ولی نیومد نیم ساعت دیر اومدم ولی نبود مادر خواهر یا پدر بیخیال من قدر دان نبودم تو بزرگی ولی تخریب کردی ولی رسمش نبود زیر پا له کنی حداقل بزن بلند نشم نه اینکه زجر بدی اینا رو بهش گفتم ولی بازم منتظر بود بازم انتظار بازم انتظار کمایی شدم خفه هم شدم ولی باور کنه یا نکنه تو دیده ام هر کس رو اونو دیدم ولی باورش نشد هر لحظه ش یادمه بازم منتظر بودش بازم انتظار گفتن تبریک گفته ولی اون لحظه من تبریک نخواستم زود قضاوت کردی بعضی چیزا رو نمیشه گفت رک هستم و بودم ولی نمیشه بعضی چیزا رو رک گفت عوارض داره رفتن عوارضش کمتره نفرین کن نفرین کن مثل همون یه ماه ولی بازم داره با زجر شروع میشه تو اون لحظه خیلی چیزا عوض شد .. گفت اسمتو میشه بگی خندیدم گفتم بهش ولی خندید و گفت منم گشنیزم ...............بازم منتظر بود بازم انتظار داشت انتظار ... انتظار .... موضوعات مرتبط: غم نوشته های من سخنان من دست نوشته های من نوشته های من [ دو شنبه 11 دی 1391
] [ 21:4 ] [ baya ] [ چهار شنبه 3 آبان 1386
] [ 20:3 ] [ baya ] من در رویای خود دنیایی را می بینم که هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی شمارد ، زمین از عشق و دوستی سرشار است و صلح و آرامش گذر گاهایش را می آراید ، من در رویای خود دنیایی را می بینم که در آن همگان راه گرامی آزادی را میشناسند حسد جان را نمیگزد و طمع روزگار را بر ما سیاه نمیکند من در رویای خود دنیایی را می بینم سیاه یا سفید یا از هر نژادی که هستیاز نعمت های گستره زمین سهم می برد ، هر انسانی آزاد است ، شور بختی از شرم سر به زیر می افکند و شادی همچو مرواریدی گران قیمت نیاز های تمامی بشریت را بر می آورد آری چنین است دنیای رویای من .... موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من تجربه های منسخنان من [ چهار شنبه 1 شهريور 1391
] [ 21:34 ] [ baya ] وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است ( دکتر علی شریعتی) موضوعات مرتبط: سخنان من [ چهار شنبه 1 شهريور 1391
] [ 21:26 ] [ baya ]
دوره ارزانیست
دل ربودن ارزان
دل شكستن ارزان
دوستی ارزان است
دشمنی ها ارزان
چه شرافت ارزان
تن عریان ارزان
آبرو قیمت یك تكه نان
و دروغ از همه چیز ارزان تر
قیمت عشق چقدر كم شده است
كمتر از آب روان
و چه تخفیف بزرگی خورده، قیمت هر انسان
موضوعات مرتبط: غم نوشته های من احساسات من تجربه های منسخنان من [ دو شنبه 26 تير 1391
] [ 14:5 ] [ baya ] [ دو شنبه 19 تير 1391
] [ 12:51 ] [ baya ] روزی یک مرد ثروتمند پسر بچه ی کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن دو ، یک شبانه روز در خانه ی محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرتمان چه بود ؟ موضوعات مرتبط: غم نوشته های من تجربه های منسخنان من [ دو شنبه 19 تير 1391
] [ 12:45 ] [ baya ] کور باش بانو ...
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |